سفارش تبلیغ
صبا ویژن



« أَوْ لَـمَسْتُمُ النِّسَآءَ ؛ یا زنان را لمس کردید»پرسیدم . فرمود : «مقصود، همبستر شدن است ؛ لیکن خداوند، عفیف است و عفّت را دوست دارد . لذا آن گونه که شما نام می برید، نام نبرده است» . [حلبی - از امام صادق علیه السلام درباره [مقصود] سخن خداوندـ عزّوجلّ ـ]

قرآن کریم پلورالیسم دینی را تایید کرده است!!

پلورالیسم در قرآن

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی‏ ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ.[1]

و این کتاب [قرآن‏] را به حق بر تو نازل کردیم، در حالى که کتب پیشین را تصدیق مى‏کند، و حافظ و نگاهبان آنهاست پس بر طبق احکامى که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن! از هوى و هوسهاى آنان پیروى نکن! و از احکام الهى، روى مگردان! ما براى هر کدام از شما، آیین و طریقه روشنى قرار دادیم و اگر خدا مى‏خواست، همه شما را امت واحدى قرار مى‏داد ولى خدا مى‏خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید (و استعدادهاى مختلف شما را پرورش دهد). پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه شما، به سوى خداست سپس از آنچه در آن اختلاف مى‏کردید به شما خبر خواهد داد. (48)

تعدد و اختلاف شرایع ناشی از ارده الهی است چرا که خداوند می توانست همگان را امت واحدی قرار دهد.ولی چنین نخواسته زیرا اراده کرده است انسانها را در آنچه به آنها بخشیده بیازماید.

پس وظیفه شما این است که با وجود اختلاف همه به سوی خیرات حرکت کنید و از هم سبقت بگیرید.بعد که به سوی خدا بازگردید می فهمید در مورد آنچیز هایی که در آن اختلاف داشتید.

جواب:

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ

بالحق مطلق است و همه شؤون مربوط به قرآن را می گیرد.و یکی از اوصاف قرآن این است که مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ است.کتابهای قبلی خود را تصدیق می کند. بعد می فرماید مُهَیْمِناً عَلَیْهِ یعنی قرآن ابقای حقیقت آنها را تصدیق نمی کند که دین بدون باطل باشند.

پس جمله مورد بحث که مى‏فرماید:" وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ" متمم جمله قبل است که مى‏فرماید:" مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ" متممى است که آن را توضیح هم مى‏دهد، چون اگر این جمله نبود ممکن بود کسى توهم کند که لازمه تصدیق تورات و انجیل این است که قرآن احکام و شرایع آن دو را نیز تصدیق کرده باشد، به این معنا که حکم کرده باشد به اینکه شرایع تورات و انجیل هم اکنون نیز باقى است، و قرآن هیچ تغییر و تبدیلى در آن نداده، و همین که فرمود: قرآن در عین اینکه تورات و انجیل را تصدیق دارد، مهیمن بر آن دو نیز هست، دیگر جاى این توهم باقى نمى‏ماند، و مى‏فهماند که تصدیق قرآن به این معنا است که قرآن قبول دارد که این دو کتاب از ناحیه خدا نازل شده، و خداى تعالى مى‏تواند هر گونه تصرفى در آنها بنماید، پاره‏اى احکام آن دو را نسخ، و پاره‏اى دیگر را تکمیل کند، هم چنان که جمله بعدى که در ذیل آیه است به این نکته اشاره نموده و مى‏فرماید:" وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً، وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ".[2]

قرآن اصول ثابت و لا یتغیر کتابهای پیشین که توحید و نبوت و معاد و...است، را حفظ کرده و فروعی که تغییر پذیر است را نسخ کرده است.

لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً

شرع و شریعت به معنای راهی که رونده اش را به مطلوب می رساند.

مفردات در مورد شرع آورده است:

الشَّرْعُ: نهج الطّریق الواضح. یقال: شَرَعْتُ له طریقا، و الشَّرْعُ: مصدر، ثم جعل اسما للطریق النّهج فقیل له: شِرْعٌ، و شَرْعٌ، و شَرِیعَةٌ، و استعیر ذلک للطریقة الإلهیّة. قال تعالى:

لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجا[3]

منهاج هم به معنای راه واضح و آشکار آمده است.

النَّهْجُ: الطریقُ الوَاضِح‏[4]

وقتى مى‏گویند:" شرعت له طریقا" معنایش این است که من خط مشى و روشى روشن پیش پایش گذاشتم، و این کلمه یعنى کلمه" شرع" در اول مصدر بوده، و بعدا آن را نام براى همان طریقه و روش کردند، و در آخر بطور استعاره نام طریقت‏هاى الهیه نموده و گفتند: مسیحیت یک شرع (به کسر شین) و یا یک شرع (به فتحه شین) و یک شریعت است، و شرعه و منهاج به همین معنا است،- تا آنجا که مى‏گوید- بعضى گفته‏اند: اگر شریعت را شریعت خوانده‏اند از این باب بوده که خواسته‏اند آن را به شریعه نهر (آن راهى که افراد و حیوانات از آن راه به لب نهر مى‏روند) تشبیه کنند. [5]

و چه بسا که مطلب عکس این باشد، یعنى اگر راه به لب نهر را شریعه گفته‏اند از شریعت به معناى طریقه گرفته باشند، به این مناسبت که چون راه به لب آب براى اهل هر محلى روشن و واضح بوده، خواسته‏اند با این نامگذارى از روشنى آن خبر دهند، و اما کلمه" نهج" به فتح نون و سکون‏ها، به معناى طریق واضح است، وقتى مى‏گویند:" نهج الامر و انهج" معنایش این است که فلانى فلان امر را روشن و واضح کرد، و مصدر میمى آن یعنى" منهج" و" منهاج" نیز به همان معنا است‏.[6]

فرق شرع و منهاج

 شریعتى و راهى روشن این کلام از باب تغلیب مخاطب است بر غایب و شریعت آن است که منصوص علیه باشد در کتاب و منهاج آنکه ثابت شود بخدمت پیغمبر و در انوار گفته که شریعة در اصل بمعنى طریق آبست و تشبیه دین بآن بجهت آن است که دین سبب حیاة ابدیه است هم چنان که آب سبب حیاة دنیویه است و منهاج بمعنى طریق واضح است در دین مأخوذ از (نهج الامر اذا وضح) یعنى اگر چه اصول مذهب هر یک از امت محمد و موسى و عیسى یکیست اما اختلاف در احکام فروع است که بر حسب حکمت و مصلحت در هر زمانى وضع آن کرده‏ایم یعنى از براى هر یک از این سه طایفه شریعتى و احکامى در باب حلال و حرام تعیین نموده‏ایم این دلیل است بر آنکه ما متعبد نیستیم بشرایع متقدمه[7]

" راغب" در کتاب" مفردات" از ابن عباس نقل میکند که میگوید: فرق میان" شرعة" و" منهاج" آن است که" شرعة" به آنچه در قرآن وارد شده گفته میشود و" منهاج" به امورى که در سنت پیامبر ص وارد گردیده (این تفاوت گرچه جالب به نظر مى‏رسد اما دلیل قاطعى بر آن در دست نیست)[8]

بعضى از بزرگان مفسرین معتقدند که دین و شریعت با هم تفاوت دارند، دین عبارتست از اصل توحید و اصول دیگرى که میان تمام مذاهب مشترک است و، لذا دین همیشه یکى است، ولى شریعت به قوانین و احکام و مقرراتى گفته مى‏شود که در مذاهب با هم تفاوت دارند و اما دلیل روشنى بر این تفاوت نداریم، زیرا این دو کلمه در بسیارى از موارد به یک معنى استعمال مى‏شوند.[9]

آنچه در ادیان الهی مشترک است اصول آنهاست ولی در احکام و فروع با هم اختلاف دارند و هر پیامبری که آمده مردم را به آن اصول یعنی توحید و نبوت و معاد دعوت کرده و در فروعی با هم در اختلاف بوده اند که همین باعث اختلاف ادیان است(البته منظور ادیان الهی و تحریف نشده است)

لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی‏ ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ

بر فرض که این آیه بر تکثر ادیان دلالت داشته باشد ولی اینکه کدام یک از ادیان حق است باید صدر و ذیل آیه و آیات قبلی را دید.

پیش فرضهای فهم تکثر از این آیه

تفسیر قرآن به صورت قطعه قطعه و جدای از آیات دیگر.

شبهات موجود در باب پلورالیسم.اگر به اعتقاد شیعیان تنها اقلیت اثنا عشری و به اعتقاد یهودیان تنها اقلیت دوازده میلیونی یهودیان هدایت یافته اند و بقیه گمراه، پس هدایت گری خداوند چگونه و کجا تحقق یافته است؟ و اینکه در فقه اسلام به اهل کتاب رسمیت داده شده است و آنها مجاز به اجرای آداب و رسوم خود هستند. و اینکه آیاتی در قرآن وجود دارد که ملاک سعادت را فقط سه چیز می داند: ایمان به خدا، ایمان به قیامت و عمل صالح و تابعیت دین خاصی را شرط نکرده است.[10]

همه ادیان یک روح دارند و همگی چیز واحدی می گویند(مسائل مشترک دارند)

تجربه دینی در همه ادیان وجود دارد.

اگر قائل به پلورالیسم نباشیم همه مردم به جهنم می روند.[11]

اگر بگوییم رستگاری و نجات با یک دین حاصل می شود با هدایت مطلق الهی و رحمت خداوند سازگار نیست.



[1]   -مائده-48

[2]  - ترجمه المیزان، ج‏5، ص: 571

[3]  - المفردات فی غریب القرآن، ص: 450

[4]  - المفردات فی غریب القرآن، ص: 825

[5]  - مفردات راغب ص 258

[6]  - مفردات راغب ص 506

[7]  - تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج‏3، ص: 251

[8]  - تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 402

[9]  -پاورقی- تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 402

[10]  -برای مطالعه بیشتر و جواب شبهات به کتاب کلام جدید با رویکرد اسلامی مراجعه شود.خسرو پناه، عبدالحسین.

[11]  - فصلنامه بازتاب اندیشه، شماره 22- قدردان قراملکی



کلمات کلیدی : پلورالیسم-قرآن-تعدد ادیان

[ نظر:() ]
ن : مرتضی حسین زاده
ت : 92/4/6:: 8:9 عصر
عدالت صحابه در قرآن

وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیم(توبه /100)

نکات آیه

1-     1- منظور از السابقون الاولون:

الف:کسانی که به دو قبله نماز گذاردند.ب: کسانی که در بیعت رضوان بودند.ج:اهل بدر د: قبل از هجرت مسلمان شده اند

نظرعلامه طباطبایی ره این است که السابقون الاولون کسانى‏اند که قبل از هجرت ایمان آورده و قبل از  بدر هجرت کرده و یا به پیغمبر ایمان آورده و او را منزل دادند.این از وصف سابقون واولون فهمیده می شود.

2-     2-  جمله" وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ" عطف بر السابقون الاولون گروه دیگری را ذکر می کند که به وجه نیکو پیرو گروه اولند، در مقابل تبعیت ، سبق استفاده می شود نه اولیت

و بخاطر عمومیت کلمه سابقون و همینطور نسبی بودن کلمه سبق که شامل مسلمین هر عصری می شود، وصف بعدی یعنی اولون را آورد تا فقط مسلمین صدر اسلام را شامل شود.

پس سه طبقه داریم:اول طبقه سابقون از انصار دوم سابقون از مهاجر(متبوع) و سوم تابعین (تابع) و چون تابعین را مقید نیاورده و اینکه تابعین وصف طبقه اول و دوم نیست بلکه عام است ،پس تابعین عام است و شامل همه مسلمین بعد از سابقین است.و خداوند طبقه اول و دوم را بخاطر سبقت در ایمان آوردن به خدا و بر پا کردن پایه‏هاى دین مورد ستایش قرار می دهد.و طبقه سوم هم بخاطر تبعیت به حق از گروه اول و دوم مورد ستایش قرار گرفته اند.

3-       3-  معناى اتباع به احسان

تبعیت به احسان عینی تبعیت همراه با یک نوع احسان

باء در باحسان باء مصاحبت است نه سببیت و یا به معنای فی.چون اگر برای سببیت یا به معنای فی بود گذشته از اینکه معنای آیه غلط می شد باید احسان را با الف و لام می آورد.

و اگر گفته شود مگر تبعیت همراه با غیر احسان هم داریم می گوییم بله تبعیت دوگونه است.تبعیت مذموم و تبعیت ممدوح.اولی تبعیت کوکورانه و از روی هوی و هوس مشرکین از پدرانشان و امثال این است.ودومی مثل:

الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ"

4-       4-  یکی از شرایط تابع و متبوع این است که تابع درعمل با متبوع هماهنگ باشد والا تبعیت مذموم خواهد بود.

پس تبعیت به احسان پیروی در عمل از دو طبقه قبلی است یعنی پیروی به حق و اینکه حق را با آنان ببینند نه بخاطر علاقه.یا پیروی بخاطر اعمال صالح منظور نیست چون با نکره بودن احسان سازگار نیست.پس پیروی باید پیروی از حق باشد.

 5-       کلمه" من" در جمله" مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ" تبعیضى است، نه بیانى،چون همه آنها ، آن فضایلی که گفتیم نداشتند، و اینکه در قرآن آیاتی داریم که نشان می دهد همه مهاجرین و انصار اینطور نیستند.عده ای فاسقند عده ای فی قلوبهم مرض.و معنا ندارد خدا از اینها راضی باشد.

6-     6-  فضیلت طبقه اول و دوم بخاطر ایمان و عمل صالح است.‏چون آیه در سیاق مدح مومنین است.واینکه در همه جای قرآن مدح مومنین مقید به ایمان وعمل صالح شده است.

و اگر مقید به ایمان و عمل صالح نباشد چند مشکل به وجود می آید

1- این آیه آیات دیگر را تکذیب می کند: فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضى‏ عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ" - " وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ(توبه /80)" - " وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ(آل عمران 57)"

2-اگر مقید نباشد باید تمام آیات راجع به جزا و پاداش و وعده و وعید را مقید به غیر آن دو گروه کنیم.یعنی هر کس گناهی انجام دهد جزایش را می بیند مگر آن دو گروه.

وتقیید این آیات مشکل است چون آیات زیاد است و مقید کردن آنها باعث اختلال اصل نظام وعد و وعید می شود و حکمت تشریع آنها باطل می شود.

7-     7-  رضایت بنده از خداوند وقتی محقق می شودکه امری که از خواسته کراهت نداشته باشد.و چیزی که نخواسته دوست نداشته باشد.یعنی به قضای الهی تن در دهد.هم در تکوین هم در تشریع تسلیم باشد.

و این آیه می رساند که رضایت در آیه مقید به عمل صالح شده است و اینطور نیست که بگوییم همین که خداوند فرموده از آنها راضی شدمدیگر کارهای بعدی آنان تاثیری ندارد و خداوند همیشه از آنان راضی خواهد بود چون رضایت از اوصاف فعلیه خداوند است نه ذاتیه.اینطور نیست که بگوییم او در ذاتش متصف به رضایت می شود و یک روز از بندگان راضی می شود و یک روز خشمگین می شود.بلکه باید گفت خداوند با بنده اش معامله رضایت می کند و رحمت می دهد.یا معامله غضب می کند وعذاب می دهد.

پس ممکن است اول راضی باشد از بنده اش ولی بعدا به او غضب کند.

نتیجه اینکه آنچه از سیاق آیه بر می آید این است که منظور از رضایت رضایتی است که از بین نرفتنی است و رضایت خداوند نسبت به آن گروه دیگر تبدیل به غضب نخواهد شد چون رضایت از اشخاص معین و در زمان معین نیست این رضایت شامل گذشته و آینده می شود وهر کسی که در ایمان و عمل صالح پیرو گذشته گان باشند.

 

لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فی‏ قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَریباً (فتح/ 18)

نکات آیه

1-       1-  رضایت در خداوند یعنی ثواب وعقاب دادن است.چون خداوند نفس ندارد که حالتی بر آن عارض شود(همانطور در انسان اینطور است)

2-       2-  کلمه رضا به چند صورت متعدی می شود: 1- به خودی خود متعدی است.که مفعولش یا ذات است یا معنی 2- با حرف عن مفعولش فقط ذات خواهد بود. رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ 3- با حرف باء.مفعولش تنها معنا خواهد بود.

3-     3-  باتوجه به اینکه رضایت صفت فعل است و به معنای ثواب و جزاء و جزاء در مقابل عمل قرار میگیرد پس در آیه مورد بحث باید گفت بیعت گرفتن ظرف رضایت است و چاره ای نیست جز اینکه بگوییم رضا متعلق به خود مومنین است.

پس جمله" لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ" از ثواب و پاداشى خبر مى‏دهد که خداى تعالى در مقابل بیعتشان به آنها داده است.

4-      4-   " فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً

مراد از" ما فِی قُلُوبِهِمْ" حسن نیت و صدق آن در بیعتشان است.

پس معناى آیه مورد بحث این است که: خداى تعالى از صدق نیت و خلوص آنها در بیعت کردنشان با تو آگاه است.

5-    5-   اگر اینطور گفته شود که علم خداوند به نیت خالص باعث خشنودی و رضایت است نه اینکه رضایت باعث علم خداوند باشد که لازمه این حرف این است که رضایت را متفرع بر علم باشد نه علم متفرع بر رضایت که در آیه اینطور است.میگوییم همانطور که مسبب متفرع بر سبب است(وجودش موقوف به آن)همچنین سبب متفرع بر مسبب است(چون انکشاف سبب بوسیله مسبب است)و رضایت خداوند از مجموع علم خدا و عمل صالح عبد بدست می آید.

 مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی‏ وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً (فتح/29)

" وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً"- ضمیر" منهم" به" الذین معه" برمى‏گردد.

 در رابطه با کلمه من در آیه (منهم) دو دیدگاه وجود دارد

1-    1-   من تبعیضیه است و مغفرت و اجر مشروط به ایمان و عمل صالح است.و همه کسانی که با پیامبر بوده اند شامل مغفرت و اجر نمی شوند.پس آیه شامل کسانی که منافق بوده اند و یا از اصحاب پیامبر ص بوده اند و کافر و مشرک نشده اند ولی عمل صالح انجام نداده اند نمی شود.

2-     2-  بعضى گفته اند: کلمه من بیانیه است، نه تبعیضى، و در نتیجه وعده مغفرت و اجر عظیم، شامل تمامى افرادى که با پیامبر بودند، مى‏شود، هر چند که منافق یا فاقد عمل صالح و یا فاسق بوده باشند.

این حرف درست نیست چون اگر بیانیه باشد داخل بر ضمیر نمی شود.و استشهاد به آیه لو تزیلوا لعذبنا درست نیست چون آنجا هم تبعیضیه است.

ثانیا اگر این حرف درست باشد باید همه احکام مخصوص مومنین باشد ودر باره غیر مومنین لغو باشد که این مخالف قرآ« و سنت است.

3-     3-  سلمنا که اشتراط هست و از نظر عقلی باید مقید به ایمان و عمل صالح شود ولی دراین آیه سیاق آن دلالت دارد که اصحاب پیامبر ص هم ایمان داشته اند و هم عمل صالح.(شاهد این سخن قرار گرفتن کلمه منهم بعد از جمله " الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ" است که یعنی عمل صالح از آنان جدا نبوده است.و همینطور جمله تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً که از این استمرار فهمیده می شود.

جواب:قرار گرفتن کلمه منهم بعد از جمله " الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ" برای اینست که بفهماند موضوع حکم هم " الَّذِینَ آمَنُوا" وهم " عَمِلُوا الصَّالِحاتِ" است.و مغفرت بدون یکی از اینها حاصل نمی شود.

اما جمله " تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً ..." استمرارش تا روز نزول آیه است نه تا موقعی که زنده اند(پس می شود تا قبل از نزول آیه هم ایمان داشتند هم عمل صالح ولی بعد از آن از دست داده باشند.

پس مغفرت مطلق نیست و الا با بقای تکلیف سازگار نیست وباید گفت آنها تکلیفی ندارند و در نتیجه معصیتی در کار نخواهد بود و مغفرت هم معنی ندارد.

در نتیجه از مجموع این سه آیه بدست می آید که رضایت و یا شمول مغفرت خداوند همه اصحاب را نمی گیرد و یا اگر بگیرد تا قبل از نزول را شامل می شود(آیه آخر ). یا اینکه رضایت نسبی و منحصر به مورد آیه است نه به صورت مطلق .پس همه اصحاب پیامبر ص مورد رضایت و مغفرت الهی نبوده اند.

 

برگرفته از تفسیر المیزان علامه طباطبایی ره



کلمات کلیدی : عدالت صحابه-قرآن-رضی الله

[ نظر:() ]
ن : مرتضی حسین زاده
ت : 91/2/31:: 9:43 عصر
معرفت دینی در پرتو علم کلام

معرفت دینی در پرتو علم کلام

بحث ما در اینجا اینست که معرفتی که در باب دین از طریق علم کلام به دست می آید را از جهت موضوع غایت مسائل و ... بررسی کنیم.

سوال اصلی اینست که معرفت دینی که علم کلام به ما می دهد چه نوع معرفتی است راههای بدست آوردن این معرفت چیست؟

تعریف علم کلام:

1-       بواسطه موضوع2- به واسطه غایت 3- به واسطه اسلوب معرفت

موضوع: 1- موجود بما هو موجود(علی سبیل قانون الاسلام)که با این موضوع از حادث و قدیم جوهر و عرض و با حدوث وجود محدث و قدرت او را ثابت می کنند.

 2- ذات خداوند3- وجود خداوند و ممکنات4- اوضاع شریعت یا عقاید دینی 5- از جهت جامع مسائل کلامی موضوعش ذات الهی.اگر موضوعات مختلف را در نظر بگیریم اوضاع شریعت و عقاید دینی

اهداف علم کلام دین شناسی تحقیقی- نتیجه تربیتی (معرفت رشد می کند و اعتقاد او به خدا بیشتر و در نتیجه عبادتی خالصتر)- ارشاد و هدایت(راهنمایی حقیقت جویان و الزام معاندان)- پاسداری از عقاید دینی و پاسخ به شبهات-نیازمندی علوم دینی به کلام(تا وجود و صفات او پیامبر و عصمت ثابت نشود علم تفسیر حدیث و فقه ثابت نمی شود)

ارتباط علوم با علم کلام

منطق:از مبادی ضروری کلام است.

معرفت شناسی  )حقیقت شناخت- واقع نمایی علم-ابزار معرفت و..)درعلم کلام متکلمان اموری را به عنوان مقدمه بحث کرده اند از آن جمله در باره فکر و نظر که از مسائل معرفت شناسی است.قدیمی ترین متن کلامی الیاقوت است (ابو اسحاق ابراهیم بن نوبختی).که به بحثهای معرفت شناسی پرداخته است.همچنین در المحصل (فخر رازی)

فلسفه و کلام:بسیاری از مسائل فلسفی از مبادی استدلالهای کلامی است که نمونه زیاد دارد.که در بعضی کتب تحت عنوان امور عامه بحث شده است.

فقه:از نظر موضوع و منابع نیازمند است

اصول فقه:ابواب مختلف اصول(حجیت ظواهر تعارض و تزاحم حجیت اجماع-برائت عقلی-علم اجمالی-مستقلات عقلیه و...به قواعدی نظیر حسن و قبح قاعده لطف قبح تکلیف ما لا یطاق حکیمانه بودن افعال الهی و...استناد داده می شود که همه از مسائل کلام است.

دستگاه های معرفت دینی

غیر اسلامی

اسلامی:شیعی:ا- عقل گرا 2- نقل بسند

1-اخباری2- اجتهادی

عامی:1-اعتزالی2-اشعری

2- اصحاب رای2- اهل حدیث

کلام امامیه از جهت رویکرد

1-کلام عقلی نقلی:عصر حضور امامان ع مخصوصا امام علی ع امام صادق ع امام رضا ع

2-کلام نقلی:دوره دوم حضور تا کمی بعد از غیبت(329 ق تا شیخ صدوق 381 ق)

3-عقلی:قرن 5و6-شیخ مفید سید مرتضی شیخ طوسی)

4-کلام فلسفی:قرن 7 خواجه طوسی 672

5-با غلبه اخباری گری علامه مجلسی 1111ق فیض کاشانی 1092

6-ترکیبی :عقل نقل فلسفه عرفان:دوره معاصر قرن 14 تا حال:صدر المتالهین

دیدگاه متکلمان مسلمان

1-ظاهر گرایی اهل حدیث و سلفیه:اهل حدیث با اصرار بر نص گرایی و تمسک بر ظواهر آیات و روایات راه هر گونه تدبر عقلی در فهم آیات را به جهت پرهیز از تاویل به روی خود و پیروانشان بستند که این روش موجب آن شد که در باب صفات الهی ،صفاتی را نسبت دهند که عقل سلیم خداوند از آن برتر می داند.(مالک بن انس-ابن تیمیه-ابن خزیمه)

1-       عقل گرایی معتزلی:در مقابل ظاهر گرایی می گویند خدا فقط با عقل شناخته میشود.

2-       اعتزال گرایی امامیه:تلاش کردند آنگونه که هست دریابند احادیث صحیح امامان ع راه فهم حقایق دین

3-       تاویل گرایی اسماعیلیه:هر گونه پایبندی به حقایق را نفی می کنند (مقصود اصلی کتاب و حدیث همان معانی باطنی است.)

روش تفسیری متکلمان

علامه طباطبایی در المیزان:متکلمان اسیر آراء مذهبی خود شدند و آیات را طوری معنی کردند که با آنها موافق باشد و اگر آیه ای مخالف بود تاویل کنند و طوری تاویل کنند که مخالف سایر آراء آنان نباشد.که این تطبیق است نه تفسیر

تطور روش علم کلام در میان شیعه

به دو دوره تقسیم می شود:1-حضور امام2-پس از حضور

در دوره حضور بیشتر با استفاده از سخنان ائمه به تنسیق مسائل کلامی می پرداختند

ابن ندیم نخستین متکلم شیعی را علی بن اسماعیل بن میثم تمار می داند.در زمان ائمه هشام بن حکم هشام بن سالم مومن طاق .

در دوره پس از حضور اندیشمندان در پی ساز و کار های دیگری برای تدوین عقاید دینی بر آمدند. (ابو اسحاق الیاقوت:در مساله 7 از مقصد اول:ادله سمعی مفید یقین نیست زیرا در ادله سمعی اشتراک لفظی مجاز تخصیص وجود داردپس نمتوان اکتفا کرد

در کنار این نگرش نگرش اهل حدیث است که با نکوهش علم کلام ارزش والایی برای نقل قائل شدند.

شیخ صدوق روش متکلمان و کلام را نکوهش کرد ولی شیخ مفید بین این دو رویکرد تلفیق کرد.

بعد از او سید مرتضی مثل استاد خود شیخ مفید متمایل به عقل گرایی بود او نیازمندی عقل به نقل را که مقبول شیخ مفید بود ر ا کنار زد و عقل را در شناخت امور مستقل دانست.به نظر او شناخت خدا فقط از طریق عقل ممکن است و الا گرفتار دور خواهیم شد.

بعد از آنها شیخ طوسی زمینه را برای فلسفی شدن بیشتر کلام فراهم ساخت.

این روند تا زمان خواجه نصیر الدین طوسی ادامه داشت تا اینکه او تجرید الاعتقاد را نوشت که به گفته شهید مطهری نگارش تجرید کلام را از سبک حکمت جدلی خارج و به حکمت برهانی نزدیک کرد.و سرانجام کلام استقلال خود را در برابر فلسفه از دست داد.

مخالفان تبیین فلسفی تعالیم وحیانی

غزالی از کسانی است که کلام اشعری را به سمت فلسفی شدن کشاند.ولی از روش فلاسفه سود می جست ولی نگرش ایشان را نمی پذیرفت و ر مورد فلاسفه به صراحت به فسق و کفرشان حکم میکرد.

به طور کلی می توان ادعا کرد تمام کسانی که دغدغه خلوص معارف دینی و احتراز از تاویل را در سر درارند با تبیین فلسفی معارف دینی میانه خوبی ندارند

در گذشته نص گرایان و در عصر حاضر تفکیکی ها می گویند تبیین فلسفی از آموزه های دینی خلوص دین را از میان می برد.

محمد رضا حکیمی:تفکیک یعنی جدا سازی سه روش معرفت و سه مکتب شناختی:قرآنی -فلسفی-عرفانی

رضابرنجکار:دو مقام باید از هم جدا شود1- مقام استنباط2- مقام دفاع

مدار استنباط بر محور معنا داری متون دینی است.هدف کشف مدلولهای نصوص دینی است.(حتی در اثبات خدا گرچه نمی توان به طور تعبدی به وحی رجوع کرد ولی به منظور فهم موضع دین در چگونگی اثبات خدا باید رجوع کرد

مصطفی ملکیان:در استقصای علل رکود علم کلام از جمله به فلسفی شدن ذهن متکلم اشاره میکند.

هویت علم کلام:

فقط دفاعی است و کاری به شناخت ندارد یا علاوه بر آن معرفت بخشی هم دارد.(از تعریف هایی که برای علم کلام گفته شد این مشخص می شود)

 

 

 

 

 



کلمات کلیدی : معرفت دینی- علم کلام-ماهیت کلام-دوره های کلام-روش کلام

[ نظر:() ]
ن : مرتضی حسین زاده
ت : 91/2/14:: 6:10 عصر
هدیه ملکی و ملکوتی
ن : مرتضی حسین زاده
ت : 91/1/25:: 10:48 عصر
نوروز اسلامی-نوروز ایرانی

نوروز اسلامی ایرانی

در رابطه با نوروز دو دسته روایات داریم:

دسته اول روایاتی که عید نوروز را تایید می کنند و برخی از وقایعی که در آن روز رخ داده را بیان می کنند.

و دسته دوم روایاتی که قائل به مشروعیت عید نوروز نیست، و آن را بی اعتبارمی داند و تایید نمی کنند.                 

 

روایت دسته اول:

از معلّى بن خنیس که در نوروز نزد امام صادق علیه السّلام رفتم، فرمود: امروز را میشناسى؟ گفتم روزیست که عجمها(ایرانی ها) بزرگش دارند و بهم هدیه دهند قربانت، فرمود: بکعبه‏اى که در مکّه است، این شیوه براى امریست دیرین که تفسیرش کنم برایت تا بفهمى، ...فرمود: در نوروز بود که خدا از بنده‏هایش پیمان گرفت او را بپرستند و شریک با او نیاورند، و برسولان و حججش بگروند، و بائمّه علیهم السلام ایمان آرند.

نخست روز است که خورشید تابیده، باد وزیده، گل شکفته در زمین، روزى که کشتى نوح بر جودى استوار شده، روزى که خدا در آن هزارها که از ترس مرگ گریخته و مرده بودند زنده کرد، روزى که جبرئیل به پیغمبر فرود آمد روزى که پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله على علیه السّلام را بدوش گرفت تا بتهاى قریش را از فراز کعبه افکند و خرد کرد، و همچنین بود ابراهیم علیه السّلام، روزى که پیغمبر فرمود تا اصحابش با أمیر المؤمنین بیعت کردند، روزى که قائم ظهور کند و روزى که بدجّال پیروز شود، نو روزى نیاید جز اینکه ما توقع فرج داریم زیرا از روزهاى ما و روزهاى شیعیان ما است.( آسمان و جهان-ترجمه کتاب السماء و العالم بحار، ج‏3، ص: 81)

روایت دسته دوم

حکایت است که منصور موسى بن جعفر را پیش داشت تا روز نوروز جلوس کند، و آنچه عیدى نزد او آرند دریافت کند فرمود: من اخبار از جدّم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله را بازرسى کردم، از این عید خبرى نیافتم این روش پارسیان بوده و اسلام آن را محو کرده معاذ اللَّه چیزى را زنده سازیم که اسلام محوش کرده، منصور گفت: براى سیاست سپاه این کار را میکنیم بحق خداى بزرگ از تو خواهش دارم که جلوس کنى، و جلوس کرد، تا آخر آنچه در باب تاریخ آن حضرت آوردم.  

علامه مجلسی در بیان این روایت و طریق جمع بین این روایت با روایت دسته اول می نویسد:

بیان: این خبر مخالف اخبار معلى(روایت اول) است، و دلالت دارد بر بى‏اعتبارى نوروز شرعا، ولى اخبار معلّى سندش قوى‏تر و میان اصحاب مشهورتر است، و ممکن است این خبر حمل بر تقیه شود، چون خبر معلى مشتمل بر مطالبى است که تقیه داشته....( بحارالانوار، ج 59، صص 1 – 92)

اگر این روایات را هم قبول نکنیم یعنی چه از نظر سند و چه از نظر دلالت(چون ممکن است گفته شود منظور از عید نوروز غیر از نوروزی است که که الان داریم)عید نوروز و اعمالی که توسط ایرانیان انجام می شود اگر از کارهای خرافی پرهیز شود ،مخالف با روایات نخواهد بود بلکه برخی اعمال در عید نوروز انجام می شود که دین اسلام و امامان ع بر آن تاکید کرده اند.اعمالی مثل صله رحم، پاکیزه کردن خانه و لباس نو پوشیدن و دعا و نماز که در لحظه تحویل سال انجام می شود.

اما مسلما برخی اعمال و اعتقادات مخالف با دین اسلام است و خرافات.مانند آتش روشن کردن در چهارشنبه آخر سال و شب عید،قائل به نحس بودن روز سیزدهم که باید به بیرون خانه و شهر رفت برای رفع نحوست آن،که باید از آن اعمال پرهیز کرد.

 سال جدید را تبریک عرض می گویم و امیدوارم مثل تحویل سال قلوب ما هم نسبت به هم تحولی داشته باشد.



کلمات کلیدی : نوروز.نوروز اسلامی.چهارشنبه سوری.سیزده بدر

[ نظر:() ]
ن : مرتضی حسین زاده
ت : 90/12/23:: 7:34 عصر
بصیرت

بصیرت

یکی از صفات مؤمن بصیرت است که در اثر نبود این صفت مهم ،انسانها چه در صدر اسلام و چه در زمان خودمان از صراط مستقیم منحرف شده و در مقابل ولایت ایستادند.

ولایتی ها هم باید نسبت به این ویژگی حساس باشند و سعی در بالا بردن بصیرت خود باشند که مبادا در در شرایطی که تصمیم گیری نیاز به بصیرت دارد، راه درست را انتخاب نکنند.

یکی از راههای کسب بصیرت شناخت ولایت  و پایبندی به آن است.

منظور از ولایت ، ولایت خداوند متعال، انبیاء الهی و امامان ع و در زمان غیبت ولایت مرجع تقلید جامع الشرایط است.، که به دلیل عدم دسترسی به معصوم باید خط مستقیم را از وی اخذ کنیم.

  فَإِنَّهُ لَا یَبْلُغُ أَحَدٌ مِنْ شِیعَتِنَا حَدَّ الِاسْتِبْصَارِ حَتَّى یَعْرِفَنِی بِالنُّورَانِیَّةِ فَإِذَا عَرَفَنِی بِهَا کَانَ مُسْتَبْصِراً بَالِغاً کَامِلًا قَدْ خَاضَ بَحْراً مِنَ الْعِلْمِ وَ ارْتَقَى دَرَجَةً مِنَ الْفَضْلِ وَ اطَّلَعَ عَلَى سِرٍّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ مَکْنُونِ خَزَائِنِ   بحار الأنوار ج‏26، ص: 7

مولی علی ع می فرماید کسی که مرا بشناسد مستبصر و با بصیرت خواهد شد و به دریایی از علم متصل خواهد شد....

در زمان غیبت هم مردم با شناخت امام عصرعج و نائب وی و ولایت مداری بر بصیرت خود می افزایند.

پس همه ولایتی ها گوش به فرمان نائب حضرت ولی عصر عج ،حضرت آیت الله امام خامنه ای دام ظله هستیم تا با پیروی از ولایت به بصیرت خود بیافزاییم.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: ایمان بر چهار پایه استوار مى‏باشد بر صبر، یقین، عدل و جهاد

و یقین دارى چهار شعبه مى‏باشد، بصیرت و هوش، درک حقائق، از مواضع عبرت پند آموختن، و آشنائى از روش گذشتگان هر کس در امور بصیرت پیدا کرد و دلش روشن شد حکمت پیدا مى‏کند و هر کس حکمت پیدا کرد، عبرت را خواهد شناخت، و هر کس عبرت پیدا کرد مثل این است که با گذشتگان زندگى کرده است بحار الأنوار ، ج‏69، ص90



کلمات کلیدی : بصیرت.ولایت.استبصار

[ نظر:() ]
ن : مرتضی حسین زاده
ت : 90/12/19:: 4:10 عصر
دنیای مجازی و دنیای حقیقی

یک سال گذشت!

دقیقا یک سال پیش تصمیم گرفتم.

تصمیم گرفتن به پارسی بلاگ بپیوندم.

آن روز ،روز تولدم بود.

قرار شد مطالب مفید مذهبی و علمی و بیشتر در حوزه تخصصم را در این دنیای مجازی بیان کنم تا بتوانم کمکی در نشر دین و اعتقادات تشیع داشته باشم و هم از نظرات اعضای این جامعه استفاده کنم.

الحمد لله در این یک سال همه عزیزان به بنده لطف داشتند و مطالب وبلاگ را مطالعه و نظرات دقیق و مفید خودشان را میدادند و وبلاگ بازدید نسبتا خوبی داشت.

به این فکر میکردم که این دنیای مجازی است  با دنیای حقیقی چه شباهتهای دارد ما مطالبی در این وبلاگ قرار میدهیم افراد مختلفی از وبلاگ بازدید می کنند نظر میدهند و اگر مطلب دارای شرایط انتخاب باشد برای مجله پارسی بلاگ انتخاب می شود.

و در دنیای حقیقی و جامعه ایکه در آن زندگی می کنیم ما اعمالی انجام می دهیم سخنانی داریم و... که مردم اعمال ما را میبینند نقد و نظر دارند، این عملت خوب بود این عملت بد.این حرف بد بود و این حرف خوب. و اگر اعمال ما مورد رضایت الهی باشد پذیرفته می شود .

پس در هر لحظه باید مراقب باشیم چه می گوییم چه انجام می دهیم.خودمان خودمان را محاسبه کنیم.

در این فکر بودم که در این یک سال چه کارهایی انجام دادم چه چیزهایی گفتم کجاها رفتم؟

آیا همه آنها مورد رضایت امام زمان عج بود یا خدایی نکرده ...

همین است باید محاسبه کرد حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا .قبل از آنکه ما شما را محاسبه کنیم خودتان را محاسبه کنید.

انشاء الله همه ما توجه داشته باشیم به کارهایمان به گفته هایمان.



کلمات کلیدی : دنیای مجازی.محاسبه.وبلاگ

[ نظر:() ]
ن : مرتضی حسین زاده
ت : 90/12/5:: 7:7 عصر
عالی مقامان

 عالی مقامان

 عالی مقامان

قول الله عز و جل لإبلیس: أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ‏

در این آیه منظور از عالی مقامان چه کسانی هستند؟

خداوند در این آیه می فرماید شیطان چرا سجده نکردی؟آیا از عالی مقامان بودی؟اگر از عالی مقامان بودی و سجده نمی کردی اشکال نداشت.ولی جز آنها که نیستی.

 از پیامبر اسلام ص در این مورد سوال شد فرمود:من و علی،فاطمه،حسن وحسین عالی مقامان هستیم. ما قبل از آنکه حضرت آدم ع خلق شود ،در (سرادق) عرش الهی تسبیح می گفتیم.بعد از 2 هزار سال که خداوند آدم را خلق کرد دستور سجده داد و ما از سجده بر آدم استثنا بودیم.اصلا سجده بر آدم بخاطر ما بود.چون ما در صلب حضرت آدم ع بودیم خداوند دستور سجده بر آدم ع داد.

هرکس ما را دوست داشته باشد خدا او را دوست دارد،ودر بهشت جای خواهد گرفت.هر کس با ما دشمنی کند خدا با او دشمنی خواهد کرد.وجایش جهنم است.... ( البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏4، ص: 684 )



کلمات کلیدی : عالی مقامان-سجده بر آدم ع

[ نظر:() ]
ن : مرتضی حسین زاده
ت : 90/11/24:: 12:2 صبح
گرفتاریها و بی عدالتی!!!

بلاها و دردهایی که از سوى خداوند بر انسانها وارد مى‏شود مثل اینکه فردى را فلج خلق نموده و دیگرى را نابینا مى‏آفریند و ... دارای  منفعت بیشتری نسبت به  درد براى آن دردمند است و هم  مشتمل بر لطف است یا براى خود کسی که درد می بیند و یا براى دیگران یعنى سبب نزدیکتر شدن خود او یا دیگران به طاعات و دورى از معاصى است.

توضیح اینکه:

اولا بلا و گرفتاری که انسان دچار آن می شود باید طوری باشد که در مقابل این بلا و مصیبت منفعت و فایده بیشتری باشد که انسان آن را قبول کند و به او ظلم نشود.یعنی درد و مصیبتی که خداوند به انسان در دنیا می دهد اگر در مقابل آن منفعت و عوضی که می دهد کمتر از آن درد و رنج باشد و یا حتی مساوی با آن باشد این عمل ظلم در حق انسان است و خداوند به کسی ظلم نمی کند.

ثانیا چون خداوند حکیم است ممکن است پرسیده شود چه دلیلی دارد خداوند به انسان بلا و در و رنج در دنیا بدهد و در مقابل آن عوض و منفعتی در آخرت به او بدهد  که این عبث و بیهوده است .در پاسخ باید گفت این عمل خداوند حکیمانه است.یعنی این دردها و رنجها یا نسبت به خود انسان یا برای اطرافیان باعث تنبه و عبرت و.. می شود.

علامه مجلسی در این زمینه می فرماید:

اگر آدمى را هرگز المى و دردى نمى‏رسید به چه چیز ترک مى‏کرد فواحش و گناهان را؟ و به چه چیز تواضع مى‏کرد براى خدا و تضرّع مى‏کرد نزد او؟ و به چه چیز مهربانى مى‏کرد به مردم و بذل و صدقات به مساکین مى‏نمود؟ نمى‏بینى کسى را که دردى عارض شد خضوع و شکستى مى‏کند و رغبت مى‏نماید به درگاه خدا و طلب عافیت مى‏کند از شافى مرض، و دست مى‏گشاید به دادن تصدّقها(توحید مفضل-ترجمه علامه مجلسى، ص: 116)

البته باید به این نکته توجه کرد که ممکن است گفته شود این بلایی که به انسان داده شده ممکن است قبول نکند بر فرض یکی می گوید این بلا ها را در دنیا نمی خواهم و در مقابل عوض هم نمی خواهم.ولی اشاره شدکه این منفعتها ،منفعت کمتر از درد و رنجها و یا حتی مساوی نیست طوری است که انسان چشم بسته قبول می کند. یعنی به قدری عوض داده می شود که هر کسی در آخرت که به او گفته می شود مثلا سر دردی کهداشتی ولی در مقابل این منفعت برای تو آرزو می کند که ای کاش بیشتر به بلا مبتلا می شدم تا عوض بیشتری بگیرم. در حدیث داریم که :

لَوْ یَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ مَا لَهُ مِنَ الْجَزَاءِ فِی الْمَصَائِبِ لَتَمَنَّى أَنَّهُ قُرِّضَ بِالْمَقَارِیض(بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏64، ص: 212)

اگر مومن می دانست که چه عوض خداوند در مقابل مصیبتها برای او قرار داده است آرزو می کرد که در دنیا قطعه قطعه می شد.(تا عوض بیشتری نصیب او شود)

البته بلاهائى که از خداوند به ما مى‏رسد دو دسته‏اند:

1- بلاهاى ابتدائى :مثل اینکه کسی مادر زاد فلج است.یا کسی استعداد کمی دارد و یا ....(مطالب قبلی در این رابطه بود.)

2- بلاهاى مجازاتى که نامش مکافات عمل است و امتهائى را بخاطر زشتکاریهایشان غرق نموده یا عذابهاى رنگارنگ بر آنان فرو مى‏فرستد و بقول شاعر:

         از مکافات عمل غافل مشو             گندم از گندم بروید جو ز جو

در این قسم خداوند بلا و مصیبت نداده که در مقابل آن عوض و منفعت بدهد بلکه مقصر خود انسان است. مثلا موقع بیرون رفتن باید لباس می پوشیدم تا سرما نخورم ولی رعایت نکردم ، بهداشت را رعایت نکردم و... به بیماری مبتلا شدم.

پس این همه گرفتاری و مصیبت مطابق عدالت خداوند حکیم است.

خیلی خلاصه عرض کردم اگر در جایی شبهه بود بفرمایید توضیح بیشتر داده شود.



کلمات کلیدی : بلا و مصیبت-بی عدالتی-رنجهای انسان-آلام

[ نظر:() ]
ن : مرتضی حسین زاده
ت : 90/11/21:: 2:37 صبح
گناهان شیعه

سماعه گوید من در خدمت امام کاظم (ع) نشسته بودم و مردم در دل شب گرد کعبه طواف میکردند فرمود اى سماعه بازگشت این خلق بسوى ما است و حساب آنها با ما است هر چه گناه میان خود و خدا دارند (و حق الناس نیست) بر خدا بایست کنیم و درخواست جدى کنیم(شفاعت) که از آن بگذرد بخاطر ما و خدا آن را از ما بپذیرد و آنچه میان مردم و آنها است و حق الناس است از صاحبان حق بخواهیم که ببخشند و از بدهکاران بگذرند و آن‏ها هم بپذیرند و خدا عز و جل بدان‏ها عوض دهد.(روضه کافى-ترجمه کمره‏اى، ج‏1، ص: 309)



کلمات کلیدی : گناه شیعه-حق الناس-شفاعت

[ نظر:() ]
ن : مرتضی حسین زاده
ت : 90/11/17:: 7:19 صبح
   1   2   3   4   5   >>   >

محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.

قالب بلاگفا

قالب وبلاگ

purchase vpn

بازی اندروید